به قلم دکتر علی صادقی منش عضو هیات علمی دانشگاه سبزوار به گزارش باختر به نقل از روزنامه اطلاعات اگرچه کاربست علمیِ اصطلاح تاب‌آوری با واکاوی ویژگی‌های چوب در  ۱۸۱۸ میلادی آغاز شد و بعدها به علوم انسانی راه یافت، در معنای کلی‌اش، عمری به درازای قدمت فرهنگ آدمی دارد. آدمی‌زاد و چالش، همزاد […]

 

به قلم دکتر علی صادقی منش

عضو هیات علمی دانشگاه سبزوار

به گزارش باختر به نقل از روزنامه اطلاعات اگرچه کاربست علمیِ اصطلاح تاب‌آوری با واکاوی ویژگی‌های چوب در  ۱۸۱۸ میلادی آغاز شد و بعدها به علوم انسانی راه یافت، در معنای کلی‌اش، عمری به درازای قدمت فرهنگ آدمی دارد. آدمی‌زاد و چالش، همزاد همواره یکدیگر بوده‌اند. پیمودن دیولاخ حوادث، گذار از بحران و تاب‌آوردن، گرچه دانشی برآمده از مطالعات معاصر به شمار می‌آید، در سبکِ زیستِ انسانِ کهن، پیشینه‌ای دیرینه دارد. نمی‌توان هیچ تمدنی را بدون گونه‌ای خردِ تاب‌آوری در شرایط بحرانی، متصور شد و تمدن‌های کهن، از این قاعده مستثنی نیستند. بدین معنا، تاب‌آوری در معنای کلان آن، خِردی است باستانی از جنس اساطیر!

اسطوره رمز تاب‌آوری است.
چندین هزاره پیش از این، مردی از اهالی تسالونیکی[۱] که خانه‌اش را سیل ویران کرده، در بطن این حادثه نمی‌ماند. نه به این دلیل که دانش تاب‌آوری دارد بلکه به این دلیل که خردی باستانی هم‌جنسِ تاب‌آوری دارد؛ خردی که از طریق آن سیل را خشم پوزئیدون[۲] می‌بیند و از مجرای اساطیر، برای گذار از این خشم، تفسیری تازه و راهی نو می‌جوید. او می‌داند این سیل، خشم خداوندگاری است که در هنگام آرامش، سرزمین‌هایی نو در دل آب‌های آرام می‌آفریند. این آرامش، راهی است که به او امید و انگیزه ساختن و ماندن می‌دهد.

کویر مرکزی ایران و سکونتگاه‌های اطراف آن، چندین هزاره ‌است که در گیر و دارِ خشکسالی شده و با بی‌آبی، دست و پنجه نرم می‌کند اما مردمانش هیچ‌گاه در نومیدی و سکونِ بی‌آبی درنمانده‌اند، بلکه از اندوه بی‌آبی، جشن برآورده‌اند و به یاری شادی آن، از تنگنای قحط عبور کرده‌اند! آنان چندین هزاره‌است با آیین اساطیری رقص اسب چوبی، همگان را به جشنی فرا خوانده‌اند که در آن، جدال میان تیشتر (ایزد باران) و اپوش (دیو خشکسالی) در قامت آیینی موسیقایی، همراه با حرکات موزون شادی‌بخش به تصویر کشیده شده است و در اوج خشکسال و قحط به همگنان یادآور شده‌اند که این اسب سپید، این ایزد بارانی، این تیشتر درخشانِ زرین‌گوش، دوباره بر اسب شوم و سیاهِ اپوش می‌تازد و آن را بر زمین می‌زند. باران نزدیک است و تیشتر، به شادی و دست‌افشانیِ اهالی این دیار نیرو می‌گیرد: به چوبک‌هایی که مردمِ شهر با ضرب‌آهنگی حماسی و شاد بر هم می‌کوبند و بدان، هراس را در دل اپوش می‌کارند! مردم این دیار، هنوز هم این آیین اساطیری را به جا می‌آورند و نمونه آن در سبزوار و روستاهای اطراف آن پس از چندین هزاره، همچنان زنده است.

اگر تعریف «ژیلبر دوران» از اسطوره را پذیرا باشیم و آن را روایتی برآمده از نمادهای کهن‌الگویی تفسیر کنیم، اسطوره، راهی است از جنس روایت که بشر برای آرام زیستن در قلب اضطراب و پیمودن مسیر پرالتهاب ساختن و ماندن، برساخته و برگزیده‌است. اسطوره، خردی است روایتمند از جنس نماد و برآمده از کهن‌الگوها؛ کهن‌الگوهایی که خود، واکنش ذهن انسان‌ها طی چند هزاره به نیازها و اضطراب‌های پیرامونی هستند. الگوهایی که اساطیر را مایه تاب‌آوری بشر در هزاره‌های دور ساخته، هنوز هم می‌تواند تاب‌آوری را تقویت کند. کشف این الگوها و یافتن راهی نو برای بهره‌گیری از آن‌ در جهان امروز، دانش تاب‌آوری را بارورتر خواهد ساخت.

اگر اسطوره را کهن‌ترین جلوه فرهنگ انسانی در نظر گیریم، سایر جنبه‌های فرهنگ نیز به صورت بالقوه می‌توانند در خدمت تاب‌آوری بشر و تقویت آن قرار گیرند. طبق تعریف سکندر امان‌اللهی بهاروند در کتاب تأثیر فرهنگ بر انسان و طبیعت، فرهنگ پدیده‌ای است غیرغریزی و ابرتنی که خاص انسان و وسیله سازش او با محیط طبیعی بوده و در نتیجه عامل بقای انسان است.
برخی ویژگی‌های فرهنگ از این قرارند: آموختنی است (با زندگی در اجتماع)، متکی بر نماد است (از زبان گرفته تا هنرها همه نمادین هستند)، ابرتنی است، وسیله سازش با محیط است، توجیه‌کننده پدیده‌هاست، معنابخش به زندگی است، هویت‌بخش است. بر بنیاد این تعریف، فرهنگ، راه تاب‌آوری است، با این شرط که الگوهای آن کشف و برای امور مختلف، کاربردی شود.
گذشته از این تعریف و تعریف «لسلی وایت» که فرهنگ را هرمی با سه پله (ایدئولوژی، ساخت اجتماعی و فناوری) تعریف می‌کند، یک تعریف واژه‌نامه‌ای کهن در زبان فارسی از فرهنگ وجود دارد که بسیار الهام‌بخش است. طبق آن‌چه در برهان قاطع آمده، فرهنگ، مطابق کهن‌ترین تعاریف، مفهومی استعاری است که از دو تصویر ژرف برآمده است. در تصویر اول، فرهنگ، شاخ درختی را گویند که در زمین خوابانیده، سپس از جای دیگر سربرآورند و آن شاخه را در جای دیگر نهال کنند. در تصویر دوم، کاریز آب را گفته‌اند.
هردوی این تصاویر، مصداق نمادینِ تاب‌آوری هستند. شاخ درختی که آن را کج می‌کنند و می‌خوابانند، با انعطافش، آوندهایش را از شکستن باز می‌دارد. زیر خاکش می‌کنند، می‌ماند و ضمن تاب‌آوردن، ریشه می‌دهد و دوباره سبز، سر از خاک بر می‌آورد! اینک او نهالی تازه است و راهی تازه می‌جوید. این خود، تاب‌آوری است.
تصویر دیگر، کاریز است. در کویری که بی‌آبی بر آن حاکم است، کاریز با آن مسیر دهشتناکش در عمق خاک، خودِ راهِ تاب‌آوری است.
این تصاویری که در ذهن انسان ایرانی از مصادیق نمادینِ فرهنگ وجود دارد، همان چیزی است که ما آن را تاب‌آوری فرهنگی می‌نامیم.
یک سویه بنیادین تاب‌آوری فرهنگی، روایت است؛ روایتی مشابه آن‌چه در اساطیر رخ می‌دهد، روایتی مشابه آن‌چه در هنر و ادبیات هست و روایتی از جنس تاریخ. انسان بدون ادراک تاریخ، درختچه‌ای است که در گلدان رشد می‌کند؛ درختچه‌ای که رشد ریشه‌های آن، ناگزیر جایی در کرانه گلدانش متوقف می‌شود و از قد کشیدن باز می ماند.
تاریخمندی، اساسی‌ترین حلقه مفقوده اندیشه و سبک زیستِ نسل‌های پیش روست و از اصلی‌ترین دلایل کاهش تاب‌آوری.
آن‌که تاریخ انسانِ زیسته را نمی‌شناسد، همگامی مدامِ اضطراب و بحران با انسان را امری غیرطبیعی ارزیابی می‌کند و این آغازِ ناآرامی اوست. نسل‌های نو به درختچه‌هایی بدل شده‌اند که به سرعت رشد می‌کنند اما ناگزیر جایی متوقف می‌شوند و از ادراک عمق تاریخی زمین و زمانه خود باز می‌مانند.
یگانه راه گذار از این بی‌تاریخی، تنها راه عبور از زندگی گلدانی، روایت است؛ روایتی از جنس تاریخ، اسطوره و ادبیات. زیستن در هوای اسطوره، ادبیات و تاریخ، انسان را تاب‌آور می‌کند و این آغاز تاب‌آوری فرهنگی است.
تاب‌آوری فرهنگی ابعاد گوناگونی دارد؛ از عرفان گرفته که خود رمزِ تاب‌آوریِ انسانی است گم شده در غربت غربیه[۳] که در این ناسوت، راهی به وطن لاهوتی خود می‌جوید تا آشنایی‌زدایی‌هایی که در هنر و ادبیات رخ می‌دهد؛ آشنایی‌زدایی‌هایی که در خلاف‌آمدِ عادت‌ها، انسان را از مکان و زمانش می‌کَنَد و در جایی که باید و شاید می‌نشاند. فرهنگ در هر شکل و صورتی که ظاهر می‌شود، به صورت بالقوه، می‌تواند الگوهایی برای تاب‌آوری به ما ارائه دهد؛ الگوهایی که باید کشف شود و چگونگی کاربست آن مورد ارزیابی قرار گیرد.

استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، عرفان را نگاهی هنری به دین معرفی می‌کند و این نگاه هنری، تکیه‌گاه تاب‌آوری ایرانیان در بحران‌ها و چالش‌هایی بوده که ملت‌های بسیاری را در خود غرق کرده و در گوشه‌ای از تاریخ مدفون ساخته‌است. بدون عرفان و ادب عرفانی، حکمت و اندیشه ایران، چه‌بسا موجودیت ایران با تمام وسعت فرهنگی‌اش، پس از حمله مغول سر بر نمی‌آورد.
آن‌چه ایرانیان در این دوران دیدند، بدون ادراکی عرفانی از جهان، قابل هضم نبود و البته ادب عرفانی به داد تاب‌آوری مردم رسید. در آن زمانه که به گواه آن‌چه در تاریخ جهانگشا آمده‌است مغولان «آمدند و کندند و سوختند و کشتند و بردند و رفتند»، در آن زمانه که کله‌منارها با جمجمه انسان بر پا می‌شد و به جان گربه‌ها نیز رحم نمی‌کردند، انسان ایرانی به زیست خویش، بردبارانه ادامه می‌داد و با خود، آرام زمزمه می‌کرد:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست                    عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست…
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست                 به ارادت ببرم درد که درمان هم از اوست
زخم خونینم اگر به نشود به باشد                          خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادی بَرِ عارف چه تفاوت دارد؟                            ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست
پادشاهی و گدایی بر ما یکسان است                  که بر این در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعدیا گر بکَند سیل فنا خانه عمر              دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست!
ما ملتی بودیم که بارها از اسب افتادیم اما از اصل، نه! ما ایران و حیات فرهنگی آن را هر‌گاه که در هجوم بیگانگان، خاموش دیدیم در میانه واژگانمان، در ترنم آواها و آیین‌هایمان، فریاد زدیم و این گذار دردناک را شادانه تاب آوردیم!
تاب‌آوری فرهنگی، رمز تاب‌آوردن در عصری است که رسانه‌های آن بر طبل سرعت می‌کوبند و آسایش را فرزند کالاواره مصرف معرفی می‌کنند.
تاب‌آوری فرهنگی چه در قالب ادبیات پایداری (این روایتِ مقاومت در برابر بیداد) چه در قالب ادب حماسی (این روایت اساطیریِ ایستادن بر مرزهای انسانیت) و چه در قالب ادب عرفانی (این جست‌وجوی ناتمام وطن اصیل الهی) و چه در جام تاریخ و فرهنگ عامه و… الگوهایی بی‌بدلیل و کارا برای تاب‌آوردن دارد؛ تاب‌آوردن در اضطراب، بحران و نیز مدیریت زیستن پس از رخدادهای دهشتناک. و تاریخ ما، تاریخ تاب‌آوری است!
تاب‌آوری فرهنگی، نیازمند کشف این رمزواره‌های فرهنگی و جاری‌سازی آن از قلب تاریخ بر بستر جامعه امروزی است.

منبع : ویژه نامه تاب آوری روزنامه اطلاعات